آهنگ بی مطلع شعرت بداهه دربه در شد
يكشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۹، ۱۰:۵۱ ب.ظ
چشم غزل در دفترم یکباره ترشد
بغضی نشسته در گلو وقتی سحر شد
بانوی شهر شعر و احساس و غزلها
بی مطلع شعرت بداهه دربه در شد
پرمی کشد دلها به سویت عاشقانه
از ای و سی ای کاش می شد با خبر شد
نیلو فرانه می شمارم لحظه ها را
دلهایمان اغشته در خون جگر شد
ادینه دلتنگی و دست دعاها
باز و نمی دانی چه سان بی تو سحر شد